عضو شوید
عضویت سریع
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 7 بازدید دیروز : 30 بازدید هفته : 80 بازدید ماه : 153 بازدید کل : 69697 تعداد مطالب : 57 تعداد نظرات : 5 تعداد آنلاین : 1
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
پایان شب سخن سرایی
میگفت ز سوز دل همایی
فریاد کزین رباط کهگل
جان میکنم و نمیکنم دل
مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم
روزم سپری شده است و سودا
امروز دهد نوید فردا
مانده است دمی و آرزوساز
من وعده سال میدهم باز
آزرده تنی فسرده جانی
در پوست کشیده استخوانی
در حنجرهام به تنگ انفاس
از فربهیم نشانه آماس
با دست نوان و پای خسته
بار سفر فراق بسته
نه طاقت رفتن و نه خفتن
نه حال شنیدن و نه گفتن
جز وهم محال پرورم نیست
میمیرم و مرگ باورم نیست
زودا که کنم به خواب سنگین
تن جامه ز خون سینه رنگین
از بعد شنید و گفت بسیار
خاموشی بایدم به ناچار
در خوابگه عدم برندم
لب تا ابد از سخن ببندم
زین دود و غبار تیره خاک
غسل و کفنم مگر کند پاک
ای دخترکان نازپرور
ای در صدف زمانه گوهر
زنهار به مرگ من ممویید
جز ذکر و دعای حق مگویید
از من به بهشت دور باشید
گر چهره به ماتمم خراشید
این چیست فغان و بانک و فریاد
چون طایری از قفس شد آزاد
من مرغ سرادق الستم
از بند طلسم جسم رستم
کردم سفری ز دار فانی
رفتم به سرای جاودانی
مرگ است حیات تازه در نقل
از مسکن حس به مأمن عقل
اوصیکم ایها الذراری
در محنت و رنج بردباری
چون دست به کار حق نداریم
باید ره بندگی سپاریم
آنجا که قضای حق دهد بیم
کو چاره به جز رضا و تسلیم
باید به قضای حق رضا داد
تن را به قضای مامضی داد
پند پدرانهام نیوشید
در کار رضای حق بکوشید
| امتیاز مطلب : 2 | تعداد امتیازدهندگان : 1 | مجموع امتیاز : 1
کد را وارد نمایید:
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کاکل و آدرس bakkeh.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS